اخباراخبار آمل

سحر مشرفی: گویا ملاک ورود به سینما اصلا استعداد نیست

لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه زمانی وارد عرصه هنری شدید.
سحر مشرفی هستم متولد 1361 در خانواده ای بزرگ شدم که هم پدرم و هم مادرم در زمینه تئاتر و سینما فعال بودند ولی بیشتر در تئاتر. اگر بخواهم دقیق بگویم از دوران ابتدایی علاقه به بازیگری داشتم، در مسابقات مدارس شرکت می کردم و رتبه هم می آوردم. سال پنجم دبستان بودم که در مسابقات بین مدارس رتبه اول بازیگری را گرفتم. همین روال را ادامه دادم تا زمانی که دیپلم گرفتم به صورت جدی و حرفه ای وارد تئاتر شدم.
سال آخر دبیرستان بودیم که در مسابقات تئاتر مدارس شرکت کرده بودیم. به سطح استانی که رسیده بودیم، مربی تئاتری برای ما انتخاب کرده بودند که ما رفتیم و مسابقه استانی دادیم. البته حذف شدیم، ولی برای من، اتفاق خوبی بود. چون همان مربی تئاتربعد از کنکورم، شش ماه بعد، من را برای کار تئاتر خودش انتخاب کرد و اولین بار بود که من به صورت حرفه ای روی صحنه تئاتر رفتم.

در آمل؟
بله در شهر آمل بود. یک اجرای شهر رفتیم و این که جششنواره داخلی در آمل برگزار شد که اسپانسرش نشریه هایی بودند. و توی آن جشنواره از من تقدیر شد و برای من انگیزه شد که ادامه بدهم. پدرم که الان فوت کردن، خیلی مشوق من بود. از همان جا استارت کارم خورد و با گروه های فعالی که در آمل بودند، شروع به همکاری کردم. بهم پیشنهاد کار شد و کار کردم ولی خب در کنار گروه ها بودم. تا سال 80 که با گروهی آشنا شدم و کار «آمیز قلمدون» اکبر رادی را برای جشنواره استانی آماده می کرد. من وارد آن گروه شدم به جشنواره استانی رفتیم و آنجا هم با این که سن و سال کمی داشتم، خیلی بازتاب خوبی داشت و برایم خوب بود. با آن گروه به کار ادامه دادم و با همسرم هم همان جا آشنا شدم که کارگردان همان کار بود. و بعد با هم ادامه دادیم. در جشنواره میثاق در تهران شرکت کردیم. در خلال این موارد چون همسرم فیلمساز هست، کارهای فیلم کوتاه هم بازی می کردم.
در همین سال های اخیر علاوه بر تئاتر، دو سه تا فیلم داستانی و تله تئاتر کار کردم. قرار بود در فیلم سینمایی «سربازان جمعه» به کارگردانی آقای مسعود کیمیایی بازی کنم که به خاطر یک سری مسائل ناکام ماندم.

یعنی فیلم ساخته نشد یا شما فرصت بازی پیدا نکردید؟
فیلم ساخته شد. اتفاقا در دفتر آقای شایسته، هدایت فیلم، نشستی با آقای کیمیایی داشتیم و همه چیز بسته شده بود و خودشان هم گفتند که از اول پروژه می توانی بیایی و باشی. قرار است کجا اقامت کنی چطوری باید باشی و در مورد همه چیز صحبت شده بود. منتها دیگر نمی دانم چه اتفاقی افتاد. به من گفتند باهات تماس می گیریم و شماره تماس و یک سری عکس و برگه و فرم پر شد ولی نمی دانم یکدفعه چه اتفاقی این وسط افتاد که بالاخره یک سری اتفاقاتی که گریبانگیر تمام بچه هایی که در شهرستان هستند، می شود. می مانند. نمی دانم شاید بخواهم باز کنم زیاد قشنگ نباشد.

چرا بالاخره این حرف ها باید گفته شود و به گوش همه برسد، شاید به فکر بیفتند که کاری بکنند.
امیدوارم این اتفاق بیفتد ولی خب گویا ملاک ورود به سینما، اصلا استعداد نیست. اصلا به استعداد نگاه نمی کنند. من دیدم سر همین پروژه که خیلی پیگیر بودم. دستیاری که ایشان داشتند، آقای شمس، یا جواب تلفن را نمی داد یا اگر هم می داد می گفت نه پروژه شروع نشده … تا این که دیدیم پروژه تمام شد.

یعنی شما تست بازیگری و کارهای اولیه تان انجام شد ولی به این شکل در آمد؟
بله، بله، حتی نقشی که قرار بود بازی کنم را گفته بودند که چه بود. نقش نقره بود توی فیلم سربازان جمعه که بعد که فیلم بیرون آمد دیدیم که خانم فولادوند آن نقش را بازی کردند. حالا نمی دانم قبلش خانم فولادوند بودند یا نه. نمی دانم به چه صورت بود و چه شد. به هرحال الان هم موفقند و دارند کار می کنند.
این مشکلی است که همه بچه های شهرستان با آن مواجهند و آن تمرکز فقط در تهران است. چه در تئاتر چه در سینما اگر در مرکز نباشی حذف می شوی و هیچ اتفاقی برایت نمی افتد. حالا شاید در حدی در شهرت یا استانت اتفاقی برایت بیفتد ولی ملاک قرار نمی گیرد. من هر چقدر هم بگویم که پنج شش سال متوالی در جشنواره استانی، در بازیگری رتبه اول را گرفتم. بدون استثنا هر سال که می رفتیم جایزه بازیگری من سرجایش بود. به قول معروف نه کسی را داشتم که پارتی بازی کند، نه عضو باند و مافیا و اینجور داستان ها، که خیلی در هنر باب شده، بودم. پشتکار و تلاش خودم بود و خواستم و این را یاد گرفتم وقتی وارد کاری می خواهم بشوم، همیشه بهترین باشم.
– می دانیم که در زمینه های مختلف بازیگری کارهای زیادی انجام داده اید، کدام یک از کارهایتان بیشتر به خاطرتان مانده یا به عبارتی بیشتر دوست داشتید؟
بیشتر کارهای تئاتری که انجام داده بودم، کارهایی بود که همسرم بسته بود و واقعا فرصت و راحتی بود که بتوانم خیلی خوب روی کار سوار شوم. تقریبا هم می توانم بگویم همه کاراکترهایی که کار کردم را دوست دارم ولی یک کاری بود که خیلی متفاوت بود با یکی از دوستانم انجام دادم. اسمش «مالیخولیا» بود. در آن پنج بازی در بازی نقش مرد داشتم و کار هم خیلی متفاوت و فانتزی بود و برای من تجربه خیلی جالبی بود. چون نوع زمینه ای که بیشتر در تئاتر دوست دارم ناتورالیستی است، خیلی کارهای کلاسیک گرایشی نداشتم و کار نکردم. اینقدر کارهای قوی و عالی انجام شده که فکر می کنم فعلا نباید ورود پیدا کنم تا یک نوآوری داشته باشم. یک کار جدیدی گروه بخواهد انجام بدهد و من بخواهم بازی خیلی متفاوتی برایش داشته باشم. فعلا به آن نتیجه نرسیدم.
 از جوایزی که گرفتید و موفقیت هایی که داشتید برایمان بگویید. کدامشان برایتان برجسته تر بوده و به خاطرتان مانده؟
اولین باری که در سال 89 برای کار «در فراغ فرهاد» در جشنواره استانی بود، بازیگری اول را گرفتم، برایم اتفاق خیلی بزرگی بود. شاید این اتفاق برای خیلی ها، خیلی کوچک باشد. چون بعد از سه سال به خاطر بچه دار شدن و زندگی متاهلی از تئاتر دور بودم و بعد شروع کردم خودم را دوباره احیا کردم و شیرین ترین جایزه ام بود. پدرم، مادرم و آن هایی که دوست داشتم در آن مراسم بودند و واقعا برایم شیرین بود. نتیجه خیلی از تلاش هایم را گرفتم.
– چقدر خوب است که حمایت خانواده را هم از جانب پدر و مادر و هم از جانب همسرتان دارید که قطعا با توجه به استعدادتان باید منجر به موفقیتتان می شد. صحبت از مافیا و باندبازی کردید. با توجه به تجربه ای که داشتید، شاهد فساد مالی و اخلاقی در این زمینه ها بوده اید؟
درباره هم بخش مالی و هم اخلاقی، من معتقدم که در تمام صنف ها وجود دارد. این که بخواهیم سینما را جدا کنیم خیلی بی انصافی است. همه چیز به خود آدم برمی گردد که چطور خط مشیش را تعیین کند. چون من کارهای غیرهنری هم کرده ام و در صنف های دیگر هم بوده ام. کار شخصی خود من این است که در شرکتی دارم کار می کنم و حسابدار مالی هستم. البته این برای من غم انگیز است چون استعداد من جای دیگری است ولی من مجبورم چنین کاری بکنم. بستگی به خودم دارد که چطور این اتفاقات این جاها می افتد. ولی این که من چطور خط مشی و خطوطم را مطرح کنم مهم است. ولی خب در سینما و تئاتر چون خیلی این آدم ها تو چشم هستند، این مشکلات بیشتر نمود پیدا می کند. ولی به نظر من نه اصلا معتقد به چنین چیزی نیستم که در سینما و تئاتر خیلی فساد هست. ما آدم های بزرگ و خیلی سالمی هم داریم و البته آدم های کوچک و سالم هم داریم.

 در راستای کارتان در آمل ارتباطتان با مسئولین شهرستان و استان چطور بوده؟ چقدر حمایت کردند؟ آیا رضایت داشتید ؟ فکر می کنید چه کارهایی می توانند بکنند که نکردند؟
وارد این مقوله که می شویم، ناخواسته سمت و سوی سیاسی به خودش می گیرد تا اجتماعی. در آمل هم خیلی از مسئولین، کم و زیاد، بودند که دلسوزی کرده اند، حتی در سطح استان و سطح کشور هم بودند ولی آن هدف در غایتش سیاسی بوده، یعنی هدف دیگری غیر از قضیه هنری بوده.
– خودتان هم گویا در زمینه های هنری مسئولیت هایی داشته اید.
بله، سال 95 دبیر اولین جشنواره فجر استانی در مازندران بودم. شاید جشنواره کوچکی بود ولی برای من به عنوان یک خانم واقعا سخت بود. چون به گفته آقای دکتر اسدی تا آن روز جشنواره دبیر خانم نداشت. شکل و شمایل اجتماع ما را هم که می دانید. این که یک خانم بر سر کار باشد شاید کمی تحت فشار قرار می دهندش که بگویند نمی تواند. ولی خب اتفاق خوبی که در آن دوره افتاد این بود که یک آدمی که واقعا فرهنگ و هنر شهر را متحول کرده بود، آقای محمد محمدی بود که رییس ارشاد وقت آن موقع بود. خودش هم دستی بر هنر داشت و از بچه های موسیقی بود و خیلی راحت هنرمندان را درک می کرد. واقعا دوران خیلی باشکوهی برای آمل بود و خیلی از شهرهای استان مازندران دنبال این بودند که ایشان رییس ارشادشان بشود و آن شهر هم به این شکل و شمایل دربیاید. ولی همان طور که گفتم بعضی اهداف سیاسی برخی مدیران کل باعث شد که ما ایشان را از دست بدهیم. سقوط بدی داشتیم و شهر سوت و کور شد و خالی از اتفاقات هنری. سالی بود که کل سال ما اجرای تئاتر داشتیم، بیشترین اجراهای کنسرت را داشتیم. شهر جان گرفته بود و کنسرت و تئاتر در سبد فرهنگی مردم جای گرفته بود و خیلی شکوفا شده بود. ولی خب مثل ایشان واقعا کمد. اگر با تمام اهداف خاصی که دارند چنین خط مشیی هم برای مسئولین باشد که آدم هایی که بچه های هنر را درک کنند و خودشان هم از اهالی هنر باشند، قطعا اتفاقات خوبی خواهد افتاد. مثل آقای بهداروند که خودشان از خوبان ادبیات هستند. دکترای ادبیات دارند و ریاست انجمن نمایش کشور را داشتند و متاسفانه ایشان را هم از دست دادیم. نمی دانم چه کسی قرار است به جای ایشان بیاید، امیدوارم که راه ایشان را ادامه دهد. خیلی اتفاقات خوبی در زمان ایشان می افتد. همین شکل گیری انجمن ها باعث می شود انسجام خوبی بین هنرمندهای تئاتر بیفتد. حداقل در استان مازندران که من عضو هیات رئیسه اش هستم این نکته را به چشم دیدم حتما در استان های دیگر هم به همین شکل بوده.

پس عضویت در هیات رئیسه انجمن نمایش از دیگر مسئولیت های شماست، در آنجا چه محدودیت و تعاملاتی با هنرمندان و با مسئولین ذیربط دارید؟
در ابتدا مسئولیتم بخش مالی انجمن بود که به خاطر یک سری عدم همکاری هایی که اداره کل و نواقصی که وجود داشت، سمت را پس دادم که به نوعی رابط شهرستان با انجمن بودم. به تمام شهرها پیش بچه ها می رفتم، می نشستیم صحبت می کردیم و خب اتفاقات خوبی می افتاد. مثلا در ساری ما یک بلک باکس خیلی مجهزی را توانستیم کمک کنیم که بچه های انجمن ساری بتوانند راه بیندازند و خیلی شهرهای دیگر را هم به فعالیت واداشتیم. نه این که بگویم ما این کار را کردیم. بلکه باعث شدیم آن دور هم بودن و توافق اتفاق بیفتد. الان بچه هایی که در بهشهر یعنی شرقی ترین قسمت استان هستند با بچه هایی که در غربی ترین قسمت استان هستند در ارتباطند و این اتفاق خیلی خوبی است که همدیگر را حمایت می کنند.
– با توجه به کلیه فرمایشاتتان، جایگاه تئاتر را در سطح شهر آمل، استان مازندران و کل کشور چطور ارزیابی می کنید؟
یکی از بزرگترین معضلات استان، آموزش است. آموزش یک سری هزینه هایی را هم می طلبد. اساتیدی را بخواهیم بیاوریم که به بچه ها آموزش بدهند، هزینه های بالایی دارند که شاید در حد وسع شهرستان نباشد. شاید عده خیلی کمی بتوانند این کار را بکنند. ما خیلی تلاش کردیم که بودجه ای دریافت کنیم که این کلاس برای بچه ها رایگان باشد چون واقعا پتانسیل های خوبی در استان مازندران هست و قطعا در همه استان های دیگر. بچه هایی هستند که استعدادهای خاصی دارند و اگر به تئاتر کشور هم نگاه کنیم خیلی از آدم های موفق ما، مال شهرستان هستند. البته شرایط سختی را تحمل کردند که به تهران بیایند و فعالیت کنند. در صورتی که اگر این سیاست و امکان در همه شهرها و استان ها پخش می شد، اتفاقات خیلی خوب هنری را می داشتیم و بچه ها دیده می شدند و همه مجبور نبودند برای یک کار خوب یا حرفه ای بلند شوند و بروند تهران.
– توقعتان بیشتر از خود هنرمندان بزرگ هست که بخواهند تخفیف بدهند و این کار را برای شهرستان انجام دهند یا از دولت که بودجه بگذارد و کار را آسان کند؟
هنرمند را که نمی شود ازش توقع داشت. هنرمندی که درآمد و زندگی اش دارد از این قضیه می گردد نمی شود توقع داشت که زندگی اش را کنار بگذارد و از درآمدش بگذرد و بیاید شهرستان. آن عشق به کار سر جای خودش ولی خودمانی بگویم، وقتی زندگی اش از آن راه می گذرد، نمی شود توقع داشت. این برمی گردد به این که هنر کمی در سیاست کشوری و حکومتی، کمی جدی تر شود. دولت باید جدی تر نگاه کند و با کارشناسی، برای این مقوله بودجه مشخص و خوب بگذارد. مثلا اداره هنرهای نمایشی هر سال تفاهم نامه ای با مدیران کل امضا می کند که باید با انجمن در این زمینه مشورت شود. چون ما در انجمن می دانیم که چه نیازهایی داریم و چه تولیداتی می شود. مدیرکل خبر از جزییات ندارد. می رود یک امضایی می کند و می بیند بودجه ای می آید که این بودجه شش ماه یک گروه را پوشش نمی دهد. یک گروهی که کف هزینه ای که کرده، کف تبلیغاتش، دو میلیون تومان شده، دویست هزار تومان بدهم. خب این توهین آمیز است. این ها باعث می شود که اتفاقی که باید بیفتند، نمی افتد. من اگر بدانم که در طول یک سال مثلا چهل میلیون تومان برای آموزش بودجه دارم، هم آن هنرمند را تامین می کنم هم بچه هایی که می آیند هزینه ای نمی کنند و استقبال می شود. آن وقت یک کار خیلی خوب و حرفه ای و آموزش دیده در شهرستان اجرا می شود. آن وقت است که می شود فشار آورد که سالن مجهز برای شهرستان ایجاد کنند.
الان شهری مثل آمل یک سالن مجهز ندارد. فقط یک سالن دارد که مال خیلی سال پیش است و آن هم در حدی که باید باشد نیست. فکر کنید سالنی که سقف سوراخ دارد و دامپ هایش ریخته، بچه ها خیلی عاشقند که می روند در سالنی که هر لحظه ممکن است روی سرشان خراب شود و کار انجام می دهند. اکثر سالن های شهرستان ها متعلق به ارشاد هستند و ارشاد هم برای این که درآمدزایی داشته باشد، یک زمان هایی سالن را به ارگان ها اجاره می دهد. وسط اجرای تئاتر می گویند فردا اجرا نروید، چون سالن را به فلان ارگان اجاره دادیم و ما باید اعلام کنیم که اجرا نداریم.
– یعنی برنامه ریزی می کنید و حتی بلیط می فروشید ولی به خاطر مسائل مالی باید یک روز اجرایتان را کنسل کنید؟
بله
– شما با تمام دغدغه هایی که دارید، شغل دیگری که دارید، زندگی خانوادگی تان، تئاتر و تمامی فعالیت هایتان وقت می کنید برای دل خودتان فیلم ببینید یا کتاب بخوانید؟
خیلی کم ولی چیزی است که اصلا و ابدا نباید از زندگیم حذف شود. چون بازیگری و قطعا بقیه زمینه ها هم همینطور، یک جوری است که هر روز یک چیز جدیدی بهش اضافه می شود و اگر من فیلم نبینم و کتاب های جدیدی که می آید را نخوانم یکدفعه خیلی عقب می افتم و این خیلی برایم ترسناک است.
– آخرین کتابی که خواندید؟
رمان دختری که از چنگ داعش گریخت، نوشته فریدا خلف و ترجمه سمیه نصراللهی.
و کتابی دیگری هست که در مورد کارم مطالعه میکنم به نام درام درمانی اثر، منیژه محامدی.
– خودتان برای بازیگری آموزش دیده اید؟ چه دوره هایی دیده اید؟
یک دوره کامل پیش بانو گلاب آدینه دوره بازیگری را آموزش دیدم که فوق العاده بود و خیلی عالی بود. خیلی دلم می خواهد که شرایطی را برای دوستانم در مازندران فراهم کنم که زیر نظر این بانوی بزرگ حتما آموزش ببینند چون مرا متحول کرده بودند. زیر نظر بانو رویا نونهالی هم دوره دیدم. یک سری دوره های تئوری با آقای حسین پاکدل و آقای کوهستانی گذراندیم. یک استاد دیگری که واقعا برایم استاد بود و خیلی چیزها را مدیونش هستم آقای علی سرابی است که در تئاتر ما نمونه و اعجوبه ای هستند. ورکشاپی بود که در آن ساخت و ساز نقش را با ایشان گذراندم. برای خودم این جذاب بود که از بین پانصد نفر که آمدند و تست دادند من جزو چهارده نفری بودم که ایشا نا نتخاب کردند و آن روز برایم یک روز رویایی بود. کلاسشان هم خیلی عالی بود که طی دو دوره با ایشان گذراندم.
– یعنی همه این دوره ها را با برنامه ریزی شخصی تان به تهران رفتید و گذراندید وهیچ امکانی در مازندران برایتان وجود نداشته؟
این دوره ها در تهران در ایرانشهر، سالن استاد انتظامی برگزار می شد. برای مثال من ساعت چهار صبح راه می افتادم به تهران می رفتم و یادم هست ساعت ده صبح تا سه بعدازظهر در کلاس های کارگردانی آقای پور آذری شرکت می کردم. ساعت چهار تا نه شب هم کلاس های خانم آدینه بود. دوروز در هفته به تهران می رفتم و شب هم به آمل برمی گشتم.
– درخصوص بقیه همکارانتان در سطح شهر آمل می خواستم بپرسم که آیا دوره های مرتبط را دیده اند؟
بله هستند. دوستانی هستند که تحصیلاتشان در همین زمینه، در مقطع کارشناسی ارشد است و خیلی هم خوب دارند کار می کنند. ولی خب عده محدودی هستیم که این پشتکار درمان بوده. الان یکی از دوستانی که با ایشان کار می کنم، آقای سهیل شیخ متولی هستند که واقعا نابغه اند. وقتی می گویم نابغه، منظورم این نیست که بخواهم تعریف الکی کنم. به شدت آدم باهوشی است. ما داریم کار مکبث را با هم می بندیم، که اولین کار کلاسیکی است که دارم کار می کنم. کار خیلی متفاوتی است و تلاش بر این است که در تهران اجرا بگیرد. این اتفاق، با یک تئاتر کلاسیک، می تواند اتفاق نویی در تئاتر کشور باشد. با دیدن این آقا حسرت می خورم که چقدر حیف است. چون ایشان باید دیده شوند و باید بگویم بچه های شهرستان واقعا گناه دارند.

گروه تئاتری که در حال حاضر در آمل با آن همکاری می کنید را می توانید برایمان معرفی کنید و بگویید چه کارهای و در چه سطحی انجام داده اید؟
گروه ثبت شده ما، به سرپرستی همسرم، «رامین امیرصالحی» ایرانشهر نام دارد. آخرین کارمان هم به نام «ساعت گرگ و میش» در شهریور 96 در آمل برگزار شد که استقبال خیلی خوبی هم شد. ولی خب متاسفانه یک سری محدودیت هایی، و عمدتا محدودیت های مالی باعث می شود که امکانش نباشد که کار در سایر شهرها اجرا شود چون هزینه های دکور و حمل و نقل و از این قبیل هست، سالن های شهرهای دیگر هم این اجازه را نمی داد که دکور را اجرا کنیم و البته حمل و نقل، هم هزینه خیلی بالایی داشت. خود من که در انجمن حضور دارم دارم می بینم که کمک هزینه هر کار برای آثار، اگر خیلی تلاش کنیم و اسپانسر جذب کنیم که خیلی هم سخت است، نهایتا یک میلیون تومان است. در شهرستان هم خیلی کم پیش می آید که بتوانیم بیشتر از ده شب اجرا کنیم.
– با این حساب هیچوقت هزینه تان برمی گردد یا سودی دارید؟
نه هیچ وقت! در حد این که بعد از تمام شدن کار عوامل گروه جمع شویم و شام بخوریم.
– تجربه ای غیر از بازیگری در سایر زمینه های هنری هم داشته اید یا می خواهید داشته باشید؟
اتفاقا به موسیقی خیلی علاقه دارم بالاخص به خواندن. چند ماهی هست که کلاس های آوازم را شروع کرده ام. با یک گروهی هم دارم کار می کنم که در دوره ماه رمضان برنامه ای را تولید کرده بودیم که یکی از دوستانم دعاهای ماه رمضان را با آواز ایرانی می خواند و من دکلمه اش را به عهده داشتم. در اجرای زنده به صورت دوصدایی انجامش دادیم و بازخورد خوبی هم داشت. من از بچگی به موسیقی علاقه داشتم ولی هیچوقت جدی نگرفته بودمش و الان دارم جدی تر دنبالش می کنم.
– حرفی هست که بخواهید بزنید و من نپرسیده باشم؟
بیشتر حرف دل است. هرچند شرایط کلی اقتصادی مشکل پیدا کرده ولی چیزی که سال هاست در دلم مانده این است که مردم هنرمندها را جزو شاغلین جامعه بدانند. این را بپذیرند که من شغلم بازیگری است. آن هم برمی گردد به این که من از طرف دولت حمایت شوم و شاغل شناخته شوم. خیلی جاها می روم و می پرسند شغلت چیه؟ می گویم بازیگرم. می گویند نه شغلت چیه؟ خانه داری؟ و این واقعا دردناک است.

 شاید چون درآمد زیادی ندارد به رسمیت شناخته نمی شود.
نمی توانیم این را بگوییم. چون اینطور نیست که اصلا درآمد نداشته باشد. بالاخره به اندازه خیلی شغل های دیگری که درآمد کمی دارند باشد، ولی آن موارد شغلند. من نمی گویم بازیگری اصلا درآمد ندارد. بازیگرهای خوب را داریم که خب درآمد خیلی خوبی هم در بازیگری دارند. این که کجا کار بکنی هم فرق می کند. بعد از معدن سخت ترین کار دنیا شده بازیگری. آن هم شغل است، این هم شغل است. امیدوارم این را به عنوان یک شغل بپذیرند. وقتی ما می گوییم هنرپیشه یعنی پیشه و فن و حرفه اش هنر است و در جایگاه خودش ارزش دارد. مثل کسی که پزشک یا مهندس است. ما هم تلاش کردیم و برای این حرفه زحمت کشیدیم.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا